نوروز ۹۴ با شهدای امور تربیتی /۱۰
شهید سید ساعد هاشمی فشارکی از اصفهان
خبرگزاری پانا: نخستین کنگره شهدای امور تربیتی با تجلیل از 411 شهید از سراسر کشور 7 اسفند ماه سال 93 در برج میلاد تهران برگزار شد که در پایان از 32 نفر از خانواده های شهدا به نمایندگی از سایر شهدای استان تجلیل شد .
به گزارش سرویس آموزش و پرورش پانا، این کنگره با همکاری معاونت پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش و سازمان دانش آموزی در مورخ ۷ اسفندماه ۹۳ و به مناسبت سالروز تاسیس امور تربیتی و بزرگداشت شهیدان رجایی و باهنر با حضور علی اصغر فانی وزیر آموزش و پرورش و دیگر مسئولان این وزارتخانه برگزار شد .
یکی از ۳۲ شهیدی که به نمایندگی آن ۴۱۱ شقایق امور تربیتی تجلیل شدند شهید سید ساعد هاشمی فشارکی از استان اصفهان شهرستان اصفهان است که در این بخش قصد داریم تا با این شهید بیشتر آشنا شویم بلکه بتوانیم نکات مهمی را برای آینده زندگی شخصی و همچنین سربلندی ایران اسلامی استفاده کنیم .
مشخصات شهید:
نام و نام خانوادگی: سید ساعد هاشمی فشارکی
سال تولد: ۱۳۴۰
محل تولد: اصفهان
سال ورود به امور تربیتی: ۱۳۵۷
مدرک تحصیلی: لیسانس
محل اشتغال: مدرسه
تاریخ اعزام به جبهه: مهر ۱۳۶۰
محل اعزام: اصفهان
نحوه شهادت: جهاد در جبهههای حق علیه باطل
تاریخ شهادت: ۱۰/۷/۱۳۶۱
محل شهادت: سومار عملیات مسلم ابن عقیل
محل دفن شهید: گلستان شهدای اصفهان
مدت حضور در جبهه: ۱ سال
زندگینامه شهید:
مسعود با طلوع خورشید چهاردهم بهمن ماه ۱۳۴۰ هجری شمسی، در خانواده ای روحانی به دنیا آمد.روح تشنه او پدر را وا داشت تا در ۵ سالگی با گرفتن شناسنامه دیگری با نام ساعد، او را به دبستان روانه سازد. دوران تحصیل را در مدارس زند، صیرفیان پور و دکتر چمران به پایان ببرد.
در سال چهارم دبیرستان بارها در تظاهرات علیه رژیم جابر پهلوی شرکت نمود. در سال ۱۳۵۷ در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته شد. در دانشگاه با زبان و قلم خود، خط منافقین و مارکسیست ها را افشا نمود. مدتی جهت آشنایی با علوم اسلامی به حوزه علمیه اصفهان وارد شد و در سال ۱۳۵۸ در کنار آیت الله مفتح در برپایی سمینارهای وحدت حوزه و دانشگاه فعالیت نمود. سپس در تشکیل دومین و بزرگترین سمینار انجمن ها و سازمان های اسلامی در قم، به همراه دوستان خود در دانشگاه نقش مؤثری ایفا نمود. با تعطیلی دانشگاه ها، سید ساعد به یادگیری علوم نقلی پرداخت و در تابستان ۱۳۵۹ به تهران عزیمت نمود و درس خود را در حوزه علمیه تهران در علم منطق ادامه داد و در کوتاهترین مدت، اعجاب اساتیدش را برانگیخت. او استعداد شگرفی در علم منطق داشت. به طوریکه پس از مدتی به عنوان مدرس علم منطق به شهر شهیدان بازگشت و در اداره آموزش و پرورش در سمت مربی تربیتی بکار مشغول شد.
در نوروز ۱۳۶۰ برای اعزام به جبهه تلاش بسیاری کرد ولی موفق نشد. با آغاز سال تحصیلی برای زیارت مولایش امام رضا (ع) به مشهد مشرف شد و بعد به قم آمد. در بازگشت از قم، پس از آخرین وداع با یاران خود عازم جبهه شد.
در عملیات مسلم ابن عقیل (ع) سید ساعد از سوی کمیته امداد و درمان جهاد سازندگی به عنوان راننده آمبولانس در لشگر عاشورا به یاری رزمندگان شتافت و در تاریخ شنبه ۱۰ مهر ماه ۱۳۶۱ در اثر برخورد خمپاره ای به آمبولانس به لقاء الله پیوست.
وصیتنامه شهید :
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
و این جملات را درلحظه ای می نویسم که ساعتی به نبرد مانده است و در شبی می نویسم که امید زنده ماندن تا شب دیگر را ندارم که رسول اکرم (ص) می فرمایند:
و برترین شهداء آنانی هستند که در خط مقدم به شهادت رسند و تا هنگام کشته شدن روگردان نبرد نباشند، و اینان کسانی هستند که در غرفه های بلند بهشت آرمیده اند و خدا برویشان لبخند می زند و بر آنان حسابی نیست.
آری! من نیز صف اول را برگزیده ام و روی بر نمیتابم تا آنکه جنازه پاره پاره شده ام را به موطنم باز آرند. اما قبل از هذ سخنی باید این را بگویم که چرا به جبهه آمده ام و چرا شهادت را برگزیدم و چرا از درس و مدرسه بریدم و تا چند صباح دیگر با بازگشایی دانشگاه ها می توانستم ادامه تحصیل بدهم و با استفاده از این به دور از هیاهوی نبرد و جنگ در گوشه ای خزیده و تنها به درس خواندن و ادامه تحصیل بپردازم اما چرا چنین نکردم؟ پاسخ این سؤال شاید تمام دوستان و اقوامم بیاید. شعری است که امیرالمؤمنین (ع) در روز ورود به صفین و امام حسین (ع) در روز ورود در صحرای کربلا باخویش زمزمه کرده است:
اگر چه دنیا و آنچه در آن است دوست داشتنی است اما خانه آخرت زیباتر و برتر است و اگر قرار است اموال که فرد در دنیا جمع آوری می کنند باید کنار بگذارند و بروند پس چه بهتر آن ها را در راه خدا انفاق کند و اگر قرار است روزی از این دنیا بروم چه بهتر که در را خدا با شمشیر قطعه قطعه بشوم و این بود که هر سه را برگزیدم تکه تکه شدن جسم در راه خدا، انفاق مال در راه خدا و ترجیح آخرت به دنیا را. من راهی را برگزیدم که در آن پاسخ نکیر و منکر قبل از موت و در صحنه رشادت و نبرد است، من راهی را انتخاب کردم که در صف اول به شهادت برسم. و جالب و شگفت انگیز در مورد شهادت شعر امام سید الشهداء است که در روز عاشورا می فرمایند: من به سوی مرگی می روم که مرگ برای جوانمردان ننگ نیست آنگاه که مرگ در راه اسلام و حقانیت باشد...
چرا مرگ در راه خدا و شهادت را با آغوش باز پذیرا نباشم مگر نه اینکه عمری را پس از نماز صبح در فشارک پدربزرگ زیارت عهد برایم نمی خواند که نوید فجر و عشق به انتظار ظهور آقایم را در دل زنده کنم. من امشب آماده می شوم که فردا در صف شهداء باشم تا بلکه به لطف خداوندی در روز ظهور آخرین ذخیره الهی سربازش باشم درحالیکه خون کفنم را رنگین کرده است و این مقامات وعده داده شده کجا و مدرک مهندسی و ثروت و خود دنیا کجا، همش به عشق یک دیدار او که مولایم است زیر پا بگذارم.
آری اگر رهبر بزرگ انقلابمان امام خمینی می گویند: آنان که حلقه ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتتانحوزه ها و روحانیت را درک کرده اند، در خلسه حضورشان آرزویی جز شهادت ندیده اند.
و اما سخنی چند درباره دانشگاه؛ امیدوارم با بازگشایی دانشگاه ها در آنجا فضای اسلامی حاکم باشد. من در زمانی به تحصیل در دانشگاه پرداختم که در اتاق های آن به جای علم و تحصیل اطاق جنگ و فرماندهی شعبات مختاف گروه های چریکی در کردستان و خوزستان و محل جاسوسی و خیانت و وطن فروشی بود. جهان خواران غرب و شرق بهترین راه هجوم را به فرهنگ و ادب کشورهای ضعیف می دانستند که این را با تربیت معلمین و استادان غربی و بکار گماردن آنها در دبستان ها و دبیرستان ها و دانشگاه ها بدست می آورند و مهمترین این نمونه معلمین را در مدت کوتاه تدریسم دیده ام. امیدوارم در بهاران بازگشایی دانشگاه ها هوایی را تنفس کنید آکنده از اسلام و در راهی جز به پیشرفت ایران و عظمت اسلام گام برندارید.
و اما سخنی با پدر و مادرم: ای پدر بزرگوار و ای مادر گرامیم آن هنگام که تن در خون غلطیتده مرا دیدید جزع نکنید که شما را به صابر و بردبار یافته ام. من شما را به صبر می خوانم که امیر المؤمنین (ع) در سوگ رسول اکرم (ص) می فرمانید: همانا که شکیبایی بسیار زیباست جز در وفات رسول خدا. جزع زشت ست جز در وفات رسول خدا و پس از وفات رسول خدا تمام غمها آسان و سبک است. و بدانید که شهادت من برای آزمایش است. اگر چه برای من سعادت و رستگاری است که خداوند بندگانش را به کاهش در مال و از دست دادن فرزندان آزمایش می کند.
و در پایان سخن از تمام دوستان و خویشاوندانم می خواهم که اگر از من خطائی دیده اند مرا ببخشید که خداوند بخشنده و مهربان است. خداوندا! مرا و پدر و مادرم و هر مؤمنی که بر خانه من وارد می شود و مردان و زنان مؤمنه را بیامرز و بر ستمکاران جز تباهی میفزای.
سید ساعد هاشمی فشارکی
ساعت ۲۴ - ۶/۷/۹۱
حساسیت خواهر
راوی: زرین سادات هاشمی (خواهر)
میخواستم برای شهید یک لباس کاموایی ببافم. اما اواسط کار متوجه شدم به پرزهای کاموا حساسیت دارم. مدام عطسه می کردم و گلویم اذیت می شد. بالاخره صبرم بسر آمد و بسراغ برادرم رفتم و گفتم: داداش مننمی توانم این لباس را کامل کنم چون به کاموا حساسیت دارم. برادرم بدون آنکه ناراحت شود گفت: ایرادی ندارد دیگر نباف.
کمک به دانش آموزان بی بضاعت
راوی: سیده بتول هاشمی (مادر)
سید ساعد از اینکه بچه های نیازمند و فقیر را می دید بسیار احساس ناراحتی و نگرانی می کرد. به همین دلیل تصمیم گرفت برای اینکه بصورت غیر مستقیم به آنها کمک کند، با بکار گیری آنها در کار نقاشی ساختمان مدارس هم به آنها کار یاد بدهد و هم کمک کند تا پولی بدست بیاورند. و به من میگفت : مادر این بچه ها غذای گرم ندارند که بخورند و با خرید مواد اولیه از من می خواست که برایشان غذا بپزم و برای آنها می برد.
ارسال دیدگاه