امیرحسین اشرفی*

نه من به تو اینگونه عادت ندارم!

سکانس اول: سال 1391 غروب یک روز سرد، برج میلاد، اما اینجا هوا گرم گرم است، روزهای داغ جشنواره فجر، پوران درخشنده با فیلم «هیس دخترها فریاد نمی‌زنند» می‌خواهد جیغ بکشد و با صدای بلند آنچه ظلم به برخی از دختران در جای‌جای دنیا است را بیان کند.

کد مطلب: ۱۱۵۹۵۵۱
لینک کوتاه کپی شد
نه من به تو اینگونه عادت ندارم!

صف بلندی است، خبرنگاران یک به یک منتظرند در‌های سالن‌های نمایش باز شود. در کنارم منتقدهایی ایستاده‌اند، از یکی دوتای آن‌ها سوال‌هایی درباره فیلم می‌کنم آن‌ها فیلم را دیده‌اند و از آن می‌گویند، از بازی‌ها، از فیلم‌نامه و من همچنان منتظرم تا درهای سالن باز شود و بتوانم صندلی‌ای برای نشستن و دیدن فیلم پیدا کنم.
در‌های سالن باز می‌شود، داخل سالن می‌شوم جایی برای نشستن نیست، با سختی‌ خاصی روی سن می‌روم و روی صحنه می‌نشینم، پرده سینما را تاکنون اینگونه ندیده بودم خیلی عریض و طویل است، چشم‌هایم به آن عادت ندارد.
صدای بلندگوی سالن اعلام می‌کند که همزمان در دیگر سالن‌های جشنواره «هیس، دخترها فریاد نمی‌زنند» به نمایش در می‌آید و تماشاگران می‌توانند از این سالن‌ها برای دیدن فیلم استفاده کنند. با دوستانم تماس می‌گیرم اما آن‌ها می‌گویند از جایت تکان نخور، هیچکدام از سالن‌ها جای نشستن ندارد، فیلم را به سختی می‌بینم، بارها سبک نشستنم را تغییر می‌دهم، گاهی چهارزانو و گاهی پاهایم را دراز می‌کنم.
سکانس دوم: امروز 12 بهمن سال 99 ، هوا سرد است. ظهر اولین روز برگزاری جشنواره. بار دیگر لوکیشن تکرار می‌ شود، بله جشنواره فیلم فجر و باید آغازی دیگر را برای سال نو سینمای ایران رقم زد.
برخی از دوستانم را بیرون از سالن نمایش می‌بینم، آن‌ها منتظرند کارت‌های خود را بگیرند و به سالن هماش‌ها بیایند، پس از گپ و گفتی کوتاه وارد سالن همایش‌ها می‌شوم، سکوت، اولین واژه‌ای است که می‌توان درباره آن حرف زد، با خود می‌گویم شاید فیلم آغاز شده باشد و من بیرون سالن هستم، به ساعت موبایلم نگاه می‌کنم نه هنوز فرصت برای رفتن به سالن وجود دارد و من با خیالی راحت یک دور دور سالن همایش‌ها می‌گردم و معدود دوستانی را می‌بینم اما صفی نیست که درباره فیلم سخن بگوید.
«رومانتیسم عماد و طوبا» فیلم دوم یکی از آقازاده‌های سینمای ایران است که پدرش تهیه فیلم را بر عهده دارد. می‌گویند فیلم فانتزی است، با همین دیدگاه به سالن نمایش می‌روم، سکوت، فاصله‌های کرونایی، صندلی‌هایی با پروتکل‌های بهداشتی و سالن خلوت، نه، من به تو اینگونه عادت ندارم!.
سر جایم می‌نشینم. فیلم تمام می‌شود و صدای بعضاً جیغ و دست و یا (هو کشیدن) گوشم را فریاد نمی‌زند، اما نه، این صدا صدای کرونا است، کرونا یکسالی می‌شود که هرآنچه من به آن عادت داشتم را از من گرفته است، مسئول تشریفات می‌گوید از سالن خارج شوید می‌خواهیم سالن را ضدعفونی کنیم. خیلی سرد از کنارش رد می‌شوم و منتظر دیدن دومین فیلم جشنواره می‌شوم.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار