/یادداشت/

شریعتی و چمران ، دو روحِ تنها

به بهانۀ 31 خرداد سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران

کد مطلب: ۶۳۴۸۳۱
لینک کوتاه کپی شد

دکتر علی شریعتی می گوید: یک روح وقتی از سطح زمانِ خود بیشتر می فهمد و به درکی عمیق تر می رسد، بالا می رود و در این بالارفتن تنها می شود.

شهید دکتر مصطفی چمران هم مثل دکتر شریعتی از زمرۀ همین تنهایان بود.

بسیار بوده اند کسانی که در روزگاری که دور از هرگونه امکان بوده اند با تمام وجود خود را مستغنی دانسته و پشت پا به همۀ چرب و شیرین دنیا زده اند. و آنقدر در این ادّعا قوی و صادق بوده اند که حتی خودشان هم کوچکترین خدشه ای بر سیمای این ادّعا تصور نمی کرده اند و از صمیم قلب خودشان را باور داشته اند. امّا همین که به فرصتی مادی از قبیل قدرت یا ثروت رسیده اند به راحتی قافیه را باخته و دل به دنیا داده اند و اندک اندک گذشتۀ خود را به مقابله نشسته اند.

مصطفی چمران دانش آموختۀ برترین دانشگاههای جهان است و به مدارج عالی علمی رسیده است. وقتی از سوی بنیادهای مشهور علمی جهان پیشنهادی مبتنی بر یک زندگی مرفه و ایده آل با مراتبی بسیار والا به او می شود، نه تنها نمی پذیرد بلکه با هجرتی شگفت انگیز در کنار محرومین و مستضعفین لبنان قرار می گیرد و در دو جبهۀ آزادیبخش جهاد و فرهنگ به مبارزه ای عمیق می پردازد.او حتی در راه این هدف والا زن و فرزند را هم که رویه ای غیر از او دارند وداع می گوید. و این اوج شگفتی و خلوص رفتارهای این مرد است.

افقی را که او می بیند با ذهنهای معمولی و دمِ دستیِ زمین و روحهای عادی وابسته به زندگی نمی توان دید. و از اینجاست که به تنهایی او ایمان می آوریم. حکایت چمران، حکایت حاضرِ غایبی است که در میان جمع است و دلش جای دیگر است.

پایگاه و خاستگاه او را فقط با یک نگاه به پشت جلد کتاب"اقلیم خاطرات" اثر گرانقدر خانم دکتر فاطمه طباطبایی می توان فهمید. آنجا که تصویری از سیداحمد خمینی در کنار کودکیهای سیدحسن در مناطقی از لبنان می بینیم و در زیرعکس نوشته شده است، عکاس: دکتر چمران

در جای دیگر چمران و امام موسی صدر را در سوریه در زیر تابوت دکتر علی شریعتی می بینیم و آن عارفانه های بلندی که او در سوگ شریعتی نجوا می کند همه و همه، برای انسان جویای حقیقت ، نشانه هایی هستند که راه را گم نکند. این آمیزه ها و سرشت درونی و آمیزش ها و سیرت چمرانند که از او انسانی به تمام معنای حقیقی انسان آفریده اند.

بعد از انقلاب و در زمان استقرار جمهوری اسلامی، او که از هر انقلابی، پیشینه ای روشن تر و انقلابی تر دارد و اگر قرار بر برخورد افراطی و خشن با ارتشیان شاهنشاهی شود، او باید مدّعی تر و پیشگام تر از بقیه باشد، با حیرت تمام وقتی از زبان یاران انقلابی خود می شنود که باید افسران ارتش شاهنشاهی را نه تنها در جنگ به کار نگیریم بلکه باید آنها را به جوخۀ آتش بسپاریم، با تعجب و دل شکسته اما با سعۀ صدر دفاعی جانانه از ارتشیان می کند و حتی از خلوص و فداکاری آنان یاد می کند و برای نمونه یک افسر پاک و فداکار به نام صیاد شیرازی را معرّفی می کند.

وقتی در اول انقلاب چالش بزرگ "تعهد یا تخصّص" مطرح میشود، خیلی ها در این باب صحبتهای زیادی می کنند، امّا تعبیر آسمانی چمران هنوز هم به جان می نشیند. تعبیری که امروز در جامعۀ ما چقدر جای آن خالی است. چمران تعریفی از این تقابل تخصّص و تقوی به دست می دهد که راه را بر هر ناتوان و غیر متخصّص و بیسوادی برای پذیرش مسئولیت های اجتماعی می بندد و می گوید البته برای پذیرش یک مسئولیت خطیر اجتماعی باید تقوی داشت. امّا هر کس تخصّص نداشته باشد و کاری را بپذیرد به علت بی تقوایی است. و متأسفانه امروزه چه بسیارند کسانی که در رأس وزارتخانه ها، معاونت ها و سازمان ها قرار می گیرند بی آنکه تخصّص و در نتیجه تقوای آن کار را داشته باشند.

او وزیر جمهوری اسلامی است. امّا نه از آن گروه وزیرانی که با اتکاء به فرصت های به دست آمده سیاهۀ چندصدمیلیاردی سرمایه اش را به مجلس تسلیم کند. با همۀ اینها وزارت را هم برای برخورداری از مواهب و عنایات دنیایی­اش نمی خواهد و به راحتی در کنار رزمندگان در جبهه های مختلف قرار می گیرد و دوشادوش آنان می جنگد و در این کشاکشها تنها آرزویی را که می توان از رفتار و نگاه چمران خواند، این است که: "ای خوش آن روز که پرواز کنم تا برِ دوست"

در سطور پایانی این دلنوشته باید اوّل به روح بلند و فداکار اِرنستو چه گوارا پزشک و چریک آزادیبخش آمریکای لاتین درود بفرستم، امّا بعد از عمق جان غرق در این دریغ و درد شوم که چگونه است که تصویر چه گوارا روی سینۀ جوان ما حک می شود. امّا چمران را نمی شناسد. با همۀ احترامی که برای آن چریک آمریکایی قائلم، فاصلۀ روحی و معنوی چمران با او آنقدر زیاد است که به راحتی به قلم نمی آید. البته این عیب را به حساب بی وفایی و قدرناشناسی جوانان پرشور میهن عزیزمان نمی گذارم، بلکه این عیب به ما و به بنیاد شهید چمران بر می گردد که هیچ تلاشی برای معرفی سیمای راستین و شناساندن روح بلند او نکرده ایم. چمران همانگونه که در زندگی به نعمت های الوان و موهبت های پرآب و رنگ روزگار ما دل نداد، بعد از مرگ به طریقی اولی نیازی به این رنگ و لعابها ندارد. امّا تأسف اینجاست که ما و روزگار ما امروز بیش از هر روز دیگر به او و به انگشت هدایتش برای فهم درست از زندگی و مرگ نیازمندیم.

به راستی که چمرانی که نمونه عالی یک انسان انقلابی و تربیت یافتۀ مکتب ناب امام خمینی بود می تواند برای نجات جوان امروز نقشی به مراتب پررنگ تر از روزگار خود ایفا کند.

مصطفی چمران همواره با این دعای دکتر علی شریعتی زندگی می کرد و نفس می کشید که خدایا چگونه زیستن را تو به من بیاموز، من خود چگونه مردن را خواهم آموخت.

حقیقتاً که او چگونه زیستن و چگونه مردن را به خوبی آموخت و امروز در سالروز شهادت آن انسان والا ما دست نیاز به درگاه خدا بلند می کنیم و می گوییم خدایا نگاهی مثل نگاه شهید چمران برای دیدن جلوه های زندگی و زیباییهای مرگ به ما عطا فرما.

آمین

فتح اله آسترکی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار